Sunday, July 22, 2012

کمپینگ و هایکینگ خانم همیشه عاشق مهمونی!

می خواهم سعی کنم به دوباره نوشتن. نمی دانم تلاشی موفق خواهد بود یا نه! اما طعم دوست داشتنی نوشتن و لذت ترکیب کلمات حسی است که هرگز دلم را نزده و از مزه نیافتاده است.  تصور می کنم فارسی ام کمی ضعیف شده باشد، اما سعی می کنم تا حد ممکن متوجه اشتباه ها بشوم و تصحیحشان کنم
روزهای زیادی از بلاگ نویسی ام گذشته، دلتنگ روابط شیرینی دوستان بلاگر شده ام. به نظرم یکی از بهترین دوستی ها لااقل برای افرادی مثل من که به کیفیت دوست و دوستی بسیار زیاد بها می دهند، دوستی های بلاگی بود و هست. این دوستی ها با درست ترین مبتنا ، پسند ذهنی و سطح شعور، شکل می گیرد که از دید من بهترین است. البته برای همان دوستی و نه الزاما بیشتر

حالا چطور شد باز این بلاگ بعد از حدود 4 سال راه افتاد! الان اینجا نزدیک 6 صبح است و من حدود 5 با صدای افتادن صندلی میز بیدار شدم. روز یک شنبه است و یکی از عزیزان قصد رفتن به هایکینک ( پیاده روی در طبیعت) داشت و به همین دلیل اینطوری شد!  من هم باید ساعت هشت بلند شوم و بروم سر کاری که نه 6 بلکه 7 دنگ حواس جمع می خواهد و حالا امروز را خدا به خیر کند برای من. روز خوشش که درست خوابیدم کار ساده ای نیست چه برسد به امروز که اشکم در نیاید شانس آورده ام

کلا نویسنده ی خوبی نخواهم شد هرگز. نوشته های دلچسبی نیستن به نظرم.
برم شاید بتونم بخوابم! کاش باز بنویسم اینجا

Sunday, August 28, 2011

هاریکن آیرین

اینجا داره طوفان می آید، شاید همه ی دنیا اسمش رو شنیده باشند
Hurricane Irene
خوشم نیومد که اسمش رو شبیه ایران گذاشتند، اما خوب کم کم اسم زن ها کم می آید، از بس اسم همه ی زن ها رو گذاشته اند، روی    هاHurricane
من کلا از دیروز که شنیدم می خواد طوفان گربادی بیاد، هیجان داشتم! نمی دونم چرا همه ی اتفاقات جوی را دوست دارم، فقط دلم می خواست هیچ بلایی سر کسی نیاد اما آمده، تا حالاش 10 نفر مرده اند و این اصلا خوش آیند نیست.
وسایلمون رو جمع کردیم، مدارک مهم و وسایل با ارزش و لوازم لازم رو، در صورت لوزوم، یا می پریم توو ماشین و یا می ریم زیر زمین، هر کدوم از این حالت ها برای اتفاقات متفاوتیست، اگر سیل بیاد می ریم توو ماشین و در بریم!! فکر کنم، خودمم مطمئن نیستم. اگر خوده گردباد یعنی چشمشش که هسته اش هست به اینجا بیاد، ما می ریم زیر زمین، به هر حال تجربه ی خاصی هست و الان دیگه نمی دونم چی بنویسم. اگر عمری باقی بود، باز هم می آیم و می نویسم

اینجا شمال شرقی امریکاست