می خواهم سعی کنم به دوباره نوشتن. نمی دانم تلاشی موفق خواهد بود یا نه! اما طعم دوست داشتنی نوشتن و لذت ترکیب کلمات حسی است که هرگز دلم را نزده و از مزه نیافتاده است. تصور می کنم فارسی ام کمی ضعیف شده باشد، اما سعی می کنم تا حد ممکن متوجه اشتباه ها بشوم و تصحیحشان کنم
روزهای زیادی از بلاگ نویسی ام گذشته، دلتنگ روابط شیرینی دوستان بلاگر شده ام. به نظرم یکی از بهترین دوستی ها لااقل برای افرادی مثل من که به کیفیت دوست و دوستی بسیار زیاد بها می دهند، دوستی های بلاگی بود و هست. این دوستی ها با درست ترین مبتنا ، پسند ذهنی و سطح شعور، شکل می گیرد که از دید من بهترین است. البته برای همان دوستی و نه الزاما بیشتر
حالا چطور شد باز این بلاگ بعد از حدود 4 سال راه افتاد! الان اینجا نزدیک 6 صبح است و من حدود 5 با صدای افتادن صندلی میز بیدار شدم. روز یک شنبه است و یکی از عزیزان قصد رفتن به هایکینک ( پیاده روی در طبیعت) داشت و به همین دلیل اینطوری شد! من هم باید ساعت هشت بلند شوم و بروم سر کاری که نه 6 بلکه 7 دنگ حواس جمع می خواهد و حالا امروز را خدا به خیر کند برای من. روز خوشش که درست خوابیدم کار ساده ای نیست چه برسد به امروز که اشکم در نیاید شانس آورده ام
کلا نویسنده ی خوبی نخواهم شد هرگز. نوشته های دلچسبی نیستن به نظرم.
برم شاید بتونم بخوابم! کاش باز بنویسم اینجا